حقیقت و ساختار دستورالعملهای اخلاقی ، که از بزرگان دین و عالمان اذکار، در فرهنگ قرآن و عترت ( ع )، کلمات لفظی ، کتبی یا تکوینی اند، دارای باطنی ژرف و بلند با ظاهری روان و دلربا. جمله های معبرسانی اند برای عروج از بستراسفل به علم اعلی .
ذکر، مرز بین انسان و حیوان است ùاذکار، پلکان قرب اند و نردبان صعود به لقاء معبود.
این است که در زبان قرآن و بیان امامان[ ع] ، خد، ذاکراست کتاب او ذکراست پیامبران او مذکراند و عالمان راستین دین ،اهل ذکر. 1اذکار را قلبی است و قالبی ، روحی است و کالبدی .
قالب اذکار (که گسترده آن اشکال عبادات ، ظواهر شریعت ،الفاظ اسماء را در بر می گیرد.) براق سالک است در همه منازل عروج . در بینش عرفانی شیعه ، جدایی سالک از ظواهر شریعت وانجام عبادات ، پرنگاه سقوط در وادی ضلالت و دام شیطان است . چنان که ماندن دراین قالب ها و بسنده به این ظواهر، قفس مرغ باغ ملکوت روح الهی او می گردد. عارفان شیعه ، مراقبت برانجام همه واجبات و مستحبات و ترک تمام محرمات و مکروهات ر، راه وصل به گوارای حقیقت دین می دانند. چه خوش فرمود، عارف بلندمقام شیعی ، مرحوم ملاحسینقلی همدانی :
... لاطریق الی القرب الا بشرع شریف فی کلی و جزئی ! 2
دراین راستااست که روح همه عبادات ، ذکر خدا و قرب اوست . قالب و شکل آن عبادات را شریعت ، با هدایت عام الهی برای خلق تبیین کرده است و روح و باطن آنها را شارع با هدایت خاصه خود، براهلش الهام نمود و آنها را راهیان طریقت حب ربوبی گردانید، تا باالگو و مقتدا قرار دادن انبیاء واولیاءالهی ، به سوی وادی حقیقت ، پرگشوده و دربارگاه رحمت خاصه او آرامش یابند.
جان مایه سالک دراین معراج ، توسل به اسماء عینیه (چهارده معصوم ) و تمسک به اسماء ربوبی است .ابزار وسائل رسیدن به حقیقت این اسماء و شهود آن حقایق ،اذکار می باشد.
انسان ، با حاکمیت این اسماء بر عرصه وجودش ، می تواند به حق تقرب جوید. باید حقیقت این اسماء، در تار و پوداو جای گیرد و بر ظاهر و باطنش ساری و جاری گردد.
براین اساس ، هر مقام رااسمی است و هر ذکری را مقامی و شرایطی . نتایج و آثاری که براین اذکار بار شده است (که دراین دستورالعمل برخی از آنها آمده است .) تردید پذیر نیست ولی باید شرایط و آداب آنها مراعات گردد.
بی شک ،این کلمات ملکوتی ، پلکان عروج به لقاء معشوق اند که باید سالک ، عزم رااستوار کند و بر آنها پای نهد و بارگاه جان را برای فرود آن حقایق پاک سازد همراه این اذکار، هجرتی توانفرسا و جهادی نفس کش هوس برانداز، لازم است تا سالک تجلی گاه انوار ربوبی گردد. تثاقل علی الارض ، با حقیقت این اسماء و دستوره، سازگار نیست .اینها دستور عمل اند، نه اذکار ذهن واوراد خیال . باید همت کرد و حقایق این گوهرهای ناب ر، بر دل زد نه بر زبان و کاغذ. تا سرنسپاری و اختیار وانگذاری ، سرت ندهند و مختار مطلقت نکنند .
این است که باید در هر ذکری ، بستر، زمان ، مکان ، تعداد، شرایط و آداب آن ر، نیک شناخت و یاس داشت .
حقیقت هراسمی در شرایطی ویژه خود، با تکرار معین در جان ذاکر، تجلی می کند.
عنصر زمان و عدد، که بستر تکرار و تلقین اذکاراست ، نقش بارز و کارسازی در تقرب سالک و نور تجلیات الهی بر قلب او دارد.
دراین زمینه گفته اند:
[حدود و عدد مخصوص ، همانطوری که در جریانهای مادی ، مانند: معالجات و تحولات شیمیایی و کشت و زراعت واختلاف حبوب و توالد و تناسل ، به اختلاف انواع حیوانات لازم الرعایه است ، در جریانهای معنوی نیز چنین می باشد.
هر حال و صفتی به اقتضای درجه ثبوت و رسوخ و حلول آن در مقام رفع یا تثبیت آن ، مقدار معینی از زمان را لازم دارد و در هر عبادت و مجاهدت و ذکری ، با در نظر گرفتن آثار مخصوص ،اندازه محدودی را باید قید کرد] 3 .
در سلوک و خودسازی ، برای جلب فیوضات وانوارالهی ، چنانچه در قرآن و گفتار معصومین[ ع] و سیره اولیاء آمده است ، عدداربعین را جایگاه ویژه و بلنداست .
محقق نفس گشته ، عارف بلند مرتبه ، جناب سید مهدی بحرالعلوم ، در زمینه جایگاه عدد[ چهل] فرموده است :
خود به عیان دیده ام و به بیان دانسته ام که این مرحله شریفه ،از مراحل عدد را خاصیتی خاص و تاثیری مخصوص است ، در ظهور استعدادات و تتمیم ملکات ، در طی منازل و قطع مراحل ...
تخمیر طینت آدم ابوالبشر( ع ) ، در چهل صباح اتمام پذیرفت: [ و خمرت طینه آدم بیدی اربعین صباحا) و دراین عدد، عالمی از عوامل استعداد را طی کرد. به روایتی ، چهل سال ، جسد آدم ، در میان مکه و مدینه افتاده بود و باران رحمت الهیه براو می بارید، تا دراین عدد، قابل تعلق روح قدسی شد. و مدت میقات موسی بن عمران( ع) ، دراربعین لیله تمام شد و خداوند خداوند قوم او را بعدازاربعین سنه ،از تیه خلاص کرد و خاتم الانبیاء، محمد( ص ) را بعداز چهل سال که به خدمت قیام نمود، خلعت نبوت پوشانید. و زمان مسافرت عالم دنیا و غایت ظهور استعداد و نهایت تکمیل دراین عالم ، در چهل است . چنانکه وارد شده است که : عقل انسان در چهل سالگی ، به قدراستعداد هر کس ، کمال می پذیرد.از بدو دخول او دراین عالم ، در نمواست تا سی سالگی و ده سال بدون او دراین عالم واقف است و چون چهل سال تمام شد، سفر عالم طبیعت تمام است] وابتدای سفر به عالم آخرت است . هر روز و هر سال جزئی از آن ، بار سفر آخرت می بندد وازاین عالم رحلت می کند. قوت او، سال به سال ، در کاهیدن است . و نور و بصر و سمع در نقصان است . قوای مادی درانحطاط و بدن در ذبول است چه مدت سفر واقامت او دراین عالم ، در چهل سالی ، تمام شد...ازاین جهت ، حدیث وارداست که : روی هر که در چهل سالگی ، سفید نشد شیطان مسح می کند وجه او را می گوید: [یابی وامی و جهالا یفلح ابدا] و می گوید[ :نام تو در صحیفه جند من ثبت است] و بالجمله ، خاصیت اربعین در ظهور فعلیت و بروزاستعداد و قوه و حصول ملکه ،امری است مصترح به در آیات واخبار و مجوب اهل باطن ... 4
دستورالعملی که پیش دید شمااست ، در بردارنده اذکاری بسیار مقدس و شریف است که سالک به مراقبت چهل روز، بر هریک از آنه، فرمان داده شده است . آثار و مقاماتی بر آنها بار شده است که مویداحادیث انبیاء واولیاءالهی ، علیهم السلام ، می باشد.
عالم عامل ، فقیه بلند مقام ، عارف راه شناس و رهرو لقاء یار، مرحوم آقا محمد بیدآبادی[ ره] ،از عالمان جامع شریعت و طریقت بود. در علم فقه ، مرتبه بلندی ازاجتهاد را جایز شد و در حوزه عمل ،الگو وامام متقین بود. حکیمی ژرف نگر بود و عارفی بلنداندیشه .او راه و روش سلوک رااز باطن قرآن وادعیه امامان ، علیهم السلام ، آموخت .
شریعت را براق معراج شهود می دانست . حب و ولایت چهارده معصوم ، علیه السلام ، زاد راه او بود و مقام کردن در بیت ولایت آل بیت رسول علیه السلام قله آرمان و مطلوب او. سخن در بیان آفاق وجودی وابعاد نورانی زندگی او،این کوته مجال را نشاید. در پیش ، دستورالعملی از آن بزرگمرد آوردیم و به پرتوی از زندگی اواشارتی کردیم .امید آن که توفیق یار گردد، تا در فرصت دیگر (به برکت چاپ دستورالعملی که در دست است ) زندگی پر بار و درس آموزاو را فرا دیداهل دل قرار دهیم . ان شاءالله .
اما بعد، بدان !ای برادر عزیز، که راه به سوی قرب حق تعالی ، حل شانه ، منحصراست به دو چیز: تخلیه و تحلیه 5 .
تخلیه و تحلیه یعنی خالی کردن نفس ناطقه (که قلبش می گویند و روحش می نامند.اختلاف اسماء، به علت اختلاف مسمیات است از راه حیثیات ، چنانکه ، به تفصیل در کتب اهلش مسطوراست .)از آنچه او را مانع و حائل شود. و باز دارداز توجه به خدا.
تحلیه مزین و محلی نمودن او، به آنچه سبب توجه و تقرب به حضرت حق می شود.
پس هر گاه ، نفس موید حق ، در خود میل و رغبتی به سوی حق تعالی دید،اول چیزی که براو واجب است : مراعات و تحصیل تخلیه است . مقدم بر همه اسباب و مبادی آن ، توبه است از آنچه سابق بر آن بوده است .
از ملامت مردم باک نداشته باشد. 6 مراقبت نفس داشته باشد. یک چشم بر هم زدن ازاو، غافل نشود 7 . سعی و کوشش نماید که ازاو معصیتی سر نزد و هرگاه ،از روی غفلت و سهوازاو معصیتی سر بزند، همان ساعت به توبه وانابه 8 تدارک نماید.
به شرط آن که ،اول، شریعت مصطفوی مرتضوی را تحصیل کرده باشد یعنی عالم شود به امر و نهی شارع که آن دو چیزاست :
اول : عالم به مسائلی که تعلق به افعال و جوارح دارد.
دوم : عالم به آنچه به دل تعلق دارد:ازاوصاف جمیله واخلاق رذیله .
علم اول ، یا به تقلیداست و یا به اجتهاد.این رااهل تحقیق ،[ علم شریعت] می نامند. علم دوم را[ علم به طریقت] می گویند.
از تریب این دو مقدمه : (صغری و کبری ) نتیجه ای حاصل می شود که آن را [حقیقت] می خوانند یعنی ، معرفت کامل ، حسب قابلیت واستعداداو، به حقایق موجودات محصول است یا به نفس خودش .
هرگاه ، قلبا توبه کرد و مصر بر فعل توبه و تدارک مافات منه شد، نشانه توفیق الهی واذن دخول به درگاه حضرت شاهی است .
پس در آن اوقات ، به جهت رفع وسوسه نفس و خطورات قلبیه ، که لازمه طبع بشری است ، مکرر مداومت به این ذکر کند:
لاحول ولا قوه الا باالله العلی العظیم 9
گمان حقیر، بلکه یقین ، که یک اربعین تمام نشده است ،از برای نفس حالتی چند عارض می شود که ترقی تمام ، نسبت به حال سابق نفسش دست گیریش خواهد گردید.
بعداز آن ، چند وقتی ، که اقلش یک اربعین باشد، به این ذکر مداومت نماید:
لااله الاانت ، سبحانک انی کنت من الظالمین . 10
هرگاه مراعات حال نفس ، بر آنچه مذکور شد 11 ، مقارن به این ذکر گردید، بی شبهه ، حالتی او را دست می دهد. به شرط آن که مقارن گرداند این اوقات ر، به جوعی و سهری و ماکول و مشروبی که در ظاهر شبهه ناک نباشد. چون اربعین ، به این ذکر یا مراقبه نفس ، براو گذاشت ، شروع نماید به ذکر
لااله الا الله
با تذکر معنی آن . به این طریق که در گفتن[ لااله] به زبان ،از دل ، خیال غیر را بیرون و محو سازد. در گفتن[ الاالله] توجه کلی ، قلبا به جانب حق نماید. به این طریق یک اربعین به سر آورد، با آن شرایط سابقه . دراین اربعین ، صفایی و نوری در دل او منکشف گردد که او را در بعضی ازاوقات از خود بی خود نماید و بعدازاین اربعین ، شب و روز مداومت نماید به ذکر:
اله الا هو، یا حی یا قیوم، 12 یا هوالحی القیوم.
تایک اربعین . دراین اربعین ،احتمال دارد جنونی براو عارض شود، بسبب مشاهده بعضی ازانوار تجلیات . دراین اربعین ، لازم است او ر، باجوع و سهر و صمت ، عزلت واگر چه بی اختیار نفس ، به علت مشاهده بعضی ازانوار صفات ، میان به عزلت و صمت می کند.
بعدازاین اربعین ، دیگر مداومت نماید به ذکر:
الله
بی حرف ندا. و دراین اربعین به قدرقابلیت واستعداد، فتح باب ملکوت ، در دل اوشود، به حیثیتی که امور مخفیه براو ظاهر و مکشوف گردد. چنان انوار صفات ، براو، فایض گردد که خودش در آن حال حیران خود باشد.
بعدازاین اربعین ، مداومت نماید به ذکر:
یا هو یا من هولا هوالا هو . 13
چنان مشغول شود که غیراز فرایض و نوافل یومیه واکل و شرب ضرورت ، به هیچ چیز دیگر متوجه نشود و دراین اربعین ،او را فنایی از [ملک و ملکوت] حاصل شود که به غیراز نفس خودش ، که خود را مشاهده می نماید، محیط ملک و ملکوت و حق ر، محیط برخود مشاهده کند، بی کمی و کیفی ، و خود را چون قطره ای محو در دریای حقیقت ، مشاهده نماید. بعدازاین ،اربعینی دیگر مداومت نماید به ذکر:
یا هو
که دراین اربعین فانی از خود گردد. دراین حال ، عبد در میان نباشد، شاهد و مشهود ذات معبوداست . واین جای اقدام است . دراین مقام ، آواز:
لمن الملک الیوم . 14
ازاو برخیزد که خود گوید و خود شنود.
بعدازاین اربعینی دیگر مداومت نماید به ذکر:
یا الله یا هو
که از حالت[ محو به صحو] رسد و بقای کلی در عین فنااو را حاصل گردد و سر معنی[ العبودیه جوهره کنههاالربوبیه] براو ظاهر و منکشف گردد و دراین مقام به مرتبه[ خلافت] و مراد حق تعالی از[ انی جاعل فی الارض خلیفه] 15 خواهد رسید و دراین مرتبه سزاواراست که خلق را به خدا دعوت کند و نام عام ، بلکه خاص[ حجه الله علی الارض] به اشاره غیبی آن حضرت خواهد بود.
وصول به این مرتبه و ترقی دراین مقامات ، موقوف است بر تکمیل هر مقامی به شرایط مقرره ، به مراعات امور جزئیه متعلقه به آن مقام ، والا در قدم اول به جا ماند وانانیت و فرعونیت در نفس او، شکوفه خواهد کرد.
[ اللهم وفق و سدد و قونفو سنا للترقی]
پاورقی ها:
1. آیات قرآن و روایات امامان ، علیهم السلام ، دراین زمینه بسیار، ر.ک :
2.تذکره المتقین ، . نامه ها و دستورالعملهای چهارتن از عارفان بزرگ همچون : ملا حسینقلی همدانی ، مرحوم بهار، مرحوم کربلایی و آقا محمد بیدآبادی ، آمده است .
3. تحفه الملوک فی السیرالسلوک ، علامه آیت الله العظمی سیدمهدی طباطبائی بروجردی بحرالعلوم ، رضوان الله علیه ، با شرح و توضیح حسن مصطفی ، .19.
4. ر.ک همان مدرک ، .20.
5. هرانسانی چون در بستر ماده و مهد خانواده اجتماعی انسانی رشد می کند، ناگزیر،از محیط و پیرامون خود تاثیر می پذیرد و شناختهای ناقص ، تفسیرهای نادرست ،اخلاق و صفات ناپسند را کسب می کند. در نتیجه ، شاکله ای نابهنجار با فطرات اولی وانسانی در وجوداو پای می گیرد.
سالک وصال حق ، باید همه این (اصرها) و (اغلال) ر، در هم شکند. و مرغ باغ ملکوت وجود خود را آزاد سازد، تا قدرت پرواز به کوی دوست را بیابد.
دراین راست، بایسته است ،افکار واندیشه اش را با منطق قرآن و عترت محک زند زاندوخته های ناقص علمی خود را کامل کند و خیالهای باطل و بی پایه را دور بریزد ( تخلیه ) . با پیوند زدن عقل خود به عقل فعال ، که صورت تفصیلی آن قرآن و بیانات عترت پیامبر، صلی الله علیه و آله ،است ، دستگاه وجودی او در تمام مراحل و مراتبش صبغه و رنگ الهی پیدا کند. و باطن او را صیقل بدهد، حقایق بلند و شریفی را پیش دید عقل او بنهد دراین مقام ،او با ( فرقان ) و نور برخاسته از تقو، تحلیل ، گزینش وانتخاب ، می کند و در صراط عزیز حمید گام پیش می گذارد.
یاایهاالذین امنواان تتقواالله یجعل لکم فرقانا و یکفر سیئاتکم
و یغفرلکم ... (سوره انفال ، آیه 29) (یا ایها الذین اموا اتقو الله و امنوا برسوله یوتکم کفلین من رحمته و یجعل لکم نورا یمشون و یغفرلکم)... (سوره حدید، آیه 28) .
او، در این مرتبه هر چه پیش می رود تابش انوارالهی ،او را آراسته تر می کند : (تخلیه) تا به جائی می رسد که شیفته این انوار گشته و بااسماء ربوبی محشور می گرد:العبودیه جوهره کنه ها اربوبیه و قلب او، مهبط تجلی انوار ربوبی می گردد: [ افمن شرح صدره للاسلام فهو علی نورمن ربه] (سوره زمر، آیه 22.)
امام باقر، علیه السلام ، به شاگرد بلند مرتبه خود، حامل اسرار آن حجت الهی ، جابر جعفی ، در دستورالعملی گران معنی چنین فرموده است:[ و اعلم بان لاتکون لنا و لیا حتی لواجتمع علیک اهل مصرک و قالوا:انک رجل سوء لم یحزنک ذالک ولو قالوا: انک رجل صالح لم یسرک ذالک] . (تحف العقول ، چاپ اعلمی .206.)
آنانی که حرف مردم و ستایش خلق تکانشان می دهد،ایمان وانسانیت در قلب آنها ریشه نگرفته است .این افرد، برخورداراز شخصیتی بی ثبات ،اندیشه سطحی و روحی پریشان می باشند. باید با دم الهی اذکار، نور ظلمت سوز، و با قرار گرفتن در پرتوانوارالهی ، به جان خود مایه و به فکر خویش ژرفایی و به شخصیت خوداستواری بخشند.[ المومن اشد من جبل الراسخ].
7. غفلت که ضد[ یقضه] و هشیاری است ،اساس و پایه همه گناهان است . بیماریی خطرناکتراز[ غفلت] برای مومن و سالکین نمی باشد ( الغفله اضرالاعداء) زیرا[ غفلت] بستر غرور و گمراهی است .انسان غافل ، حقایق را درست نمی بیند.او در حصار منافع ، تن پروری و خواسته های مادی محبوس است و آینده نگری ندارد ( الغفله ضدالحزم ). خودانسانی الهی خویش را فراموش کرده و در دام عشق و دلبستگی لذتهای دنیوی گرفتاراست .امام علی(ع) دراین زمینه ، فرموده است : سکرالغفله و الغرور ابعد فاقه من سکرالخمور . ر.ک : غررالحکم و درر الکم .
8. تفاوت توبه وانابه : توبه پشیمانی از گذشته و رفتار و کردار پیشین است . توبه گر، با بصیرت الهی که به او عنایت شده است ، خسارت و زیان کجروی خود را خواهد چشید و به فطرت و فاطر خویش ، روی می آورد.
او، در کاراین پشت کردن و روی آوردن ، با موانع روبرو می گردد. رسوبات گذشته ، بالهای روح الهی او را می بندد و مانع پروازاو می گردد.اینجاست که باید به سلاح اشک ، تضرع وانابه ، بندها را بگسلد و با تمسک و توسل به دامن عنایت اولیاءالهی ، وسیله نجات خود را فراهم کند واز ظلمات آزاد گردد.
بنابراین ، منزل انابه ، پس از منزل[ توبه] است . دراین دو مقوله مطالب نغز و دلپذیر بسیاری است که در کتب اهل معرفت و شهود آمده است . دراینجا به نقل سخن نورانی بنیانگذار جمهوری اسلامی ، مرحوم امام خمینی ،[ قدس سره] بسنده می کنیم :
حقیقت توبه ، رجوع ازاحکام و تبعات طبیعت است به سوی خدا و سفر کردن و مهاجرت نمودن از[ بیت نفس] است به سوی سر منزل مقصود . اربعین حدیث ، ج 1.261.
9. معنای این ذکر بسیار بلنداست . در روایات ، قرائت و مداومت بر آن ، در حالات و زمانهای گوناگون ، سفارش شده است . حضرت رسول ، صلی الله علیه و آله ، در دستورالعملی به سلمان فارسی (ره) فرموده است : و قال سلمان ، رحمه لله علیه ،اوصانی خلیلی ، رسول الله ، صلی علیه و آله ، بسبع ، لاادعهن علی حال ... واوصافی : ان اکثر من قول لاحول و لاقوه الا بالله ، فانها کنز من کنوزالجنه . الحکایات من املاءالشیخ المفید(ره) مجله تراثن، شماره 138.16
این ذکر پربار و گران معنی ،اگر با توجه به حقیقت آن ، مدومت گردد و حققت معنای آن شهود قلب ذاکر گردد،او را حال و مقامی وصف ناپذیر پی آید. معنای نازل آن چنین است: [ هیچ حرکت و تغییر و توان و نیروی نیست ، مگراین که ظهور و بروز جلوات خدای جامع جمال و جلال است که [علی و عظیم] است .او در عین[ علو و عظمت] جان تحولات و توانهای عالم موجوداست :[داخل فی الاشیاء لا بالممازجه] .
10.این ذکر، معروف به ذکر[ یونسیه] است . بزرگان واهل سلوک ، فواید و تاثیرات زیادی برای آن بیان کرده و بهره ها و برکات بسیاری از آن دیده اند. ر.ک[ : مجله حوزه] ، شماره 4.68.
11.تنها توجه ذهن کافی نیست ، بلکه بایداین توجه وجهه همت و سمت اعمال و نیت های سالک گردد و همه مقاصد و رفتاراو[ لوجه الله] باشد و بس . چون چنین شد،انوار ویژه این ذکر،جان او تجلی کند و دلش را صفایی ویژه احاطه کند.
12. حی و قیوم ، دو ظهوراز ظهورات[ هو] و وجود صرف می باشند. سالک باید در بستراندیشه ، گسترده این دواسم را بشناسد. و در حیطه وجود و کون با سیر درانفس و آفاق ، سلطنت[ حی قیوم] را شهود کند. سالک ، اگر به حقیقت حقه این دو ذکر برسد، آثاری که در متن دستورالعمل آمده است براو باریدن گیرد، تا جان او جلا پیدا کند و قلب او صفا یابد و روح آرام او بی قرار گشته و بر دهلیز منزل حیرت قرار گیرد.
13. عارفان ، در قالب الفاظ، مراتب اسماء و منازل قرب حق را برای سالک چنین ترسیم کرده اند: مقام و هویت مطلقه (لارسم له ولااسم له )او، سخبوح است از آن که عارف بتواند به آن مقام ، دست یابد وقدوس از آن است که اندیشه حکیم ، به او برسد. تفکر دراین مقام نهی شده است و اندیشه کننده در آن ،از خدا دور می گردد. همین حقیقت ، گاهی به شرط اطلاق ماخوذاست . به آن[ هویت ساریه] و نفس رحمانی اطلاق گرددلا و با لفظ[ هو] به آن مقام اشاره گردد لذا هو،اشاره به صرف وجود و هویت مطلقه ، من حیث هی هی ، بدون تعین صفات و تجلیات اسمائی می باشد. گاهی همین حقیقت ، به شرط ( لا) ماخوذاست که اقدس از شوب کثرت می باشد آن را مقام ( احدیت ) گویند.اگراین هویت ساریه به شرط جمیع الاسماء و الصفات یعنی ، به شرط شی ءاخذ شود، مقام واحدیت و فیض مقدس است .
این سه مقام ، ویژه انبیاء وامامان معصوم( ع) است و دیگران را به آن مقامات ، راهی نیست . عارف موحد مرحوم شبستری ، به این دو مقام چنین اشاره می کند:
مقام دلگاشایش جمع جمع است
جمال جانفزایش شمع جمع است .
جمع جمع ، مقام احدیت و شمع جمع ، مقام ظهور نور وجوداوست . ر.ک : (شرح فصوص الحکم) قیصری .
14. سوره غافر ، آیه 16.
15. سوره بقره ، آیه 30.